انقلاب یک استثناست یا یک قاعده؟! یک اتفاق است یا یک عمل برنامهریزیشده؟! از سر شکمسیری است یا از سر فرودستی؟! همه این سئوالات از ابتدای شروع انقلابها در جهان پرسیده شده و پاسخهایی متفاوت به آنها داده شده است. اما آنچه به نظر در همه این پاسخها مشترک است یک چیز است: انقلابها رویدادهایی پیشبینیناپذیرند که هر لحظه ممکن است به شکلی درآیند!
قرن بیستم پر از این رویدادهای پیشبینیناپذیر بود که بسیاری آنها را با عنوان «انقلاب» یاد میکردند و همین رویدادها با ورود به قرن بیستویکم نیز ادامه پیدا کرد. از انقلابی که به تعبیر چارلز کورزمن، «تصورناپذیر» بود و ایران سال 57 و پس از آن را دچار تغییرات اساسی کرد، تا یکی از آخرین و مهمترین آنها، که سلسله انقلابهای بهار عربی در خاورمیانه بود و سرنوشت نهچندان موفقی داشت! در رویدادهای بهار عربی، بسیاری افراد تلاش داشتند تا با نظریات و دیدگاههای سنتی این انقلابها را تبیین و بررسی کنند. اما این نظریات در میدان با شکست مواجه میشدند. کالین بک و همکارانش در کتاب جدیدشان با عنوان «در باب انقلابها» این تفاوت میان انقلابهای ابتدایی قرن بیستم با انقلابهای جدید را شفاف کردهاند. تفاوت میان دو شکل از انقلاب (Revolution) یکی با R بزرگ و دیگری با r کوچک!
آنها نشان میدهند که بیشتر مبارزات انقلابی قرن بیستم به شکل مسلحانه بود. در واقع، خشونت جزء اساسی تعاریف اولیه آکادمیک از انقلاب در نظر گرفته میشد. لئو تروتسکی متفکر مارکسیست مینویسد: «انقلاب با دعوت مردم به شام، نوشتن یک مقاله، یا کشیدن نقاشی، یا سوزندوزی فانتزی یکسان نیست. نمیتواند چیزی به این ظرافت، آرام، ملایم، مهربان، مؤدب، خوددار و بزرگوار باشد. انقلاب یک قیام است؛ یک عمل خشونتآمیز که در آن یک طبقه، طبقه دیگر را سرنگون میکند... برای اصلاح یک باطل، باید از حدومرزها عبور کرده و باطل را نمیتوان بدون عبور از حدومرزها اصلاح نمود». در برابر رویکرد حاکم بر انقلابهای پیشین، انقلابهای معاصر بیشتر غیرمسلحانه بودهاند. انقلابیون امروزی عمدتاً از تکنیکهای غیرمسلحانه مقاومت مدنی برای سرنگونی حاکمیتهای سیاسی استفاده میکنند. این تکنیکها شامل تظاهرات عمومی، تحریم خرید کالاها، اعتصابات عمومی، کاهش سرعت کار، عدم همکاری و اجرای قوانین ظالمانه و شیوههای اجتماعی و خودداری از اطاعت دولت است.
بسیاری از پژوهشهای کمّی نیز بر موفقیت بیشتر انقلابهای غیرمسلحانه و خشونتپرهیز تأکید دارند. نتایج تحقیقات اریک چنووث نشان میدهد که میزان موفقیت انقلابهای خشونتپرهیز در قرن بیستم بیشتر از انقلابهای مسلحانه بوده است. همچنین این پژوهش نشان میدهد که هر چه از ابتدای قرن بیستم به آغاز قرن بیستویک نزدیک میشویم تعداد جنبشهای انقلابی خشونتپرهیز نسبت انقلابهای مسلحانه افزایش مییابد و میزان موافقیت آنها نیز بیشتر میشود.
همچنین هدف انقلابها نیز تغییر کرده است. انقلابیون قرن بیستم و قبل از آن کلیت دولت را به عنوان اولین هدف خود برای دگرگونیهای رادیکال در نظر میگیرند. در مقابل، انقلابیون معاصر رهبران و کادر مستقر در رأس حکومت را هدف خود قرار میدهند. هدف آنها برکناری مخالفانشان است، اما برای چگونگی طی این مسیر تحولِ اجتماعیِ رادیکال و انتهای این مسیر چشمانداز روشنی ندارند. انقلابهای گذشته برنامههای گستردهای برای جامعه داشتند، در حالی که بسیاری از انقلابهای معاصر به جای ارائه برنامههای کلان و گسترده برای جامعه، بر تأمین آزادیهای فردی از طریق نمایندگی سیاسی و حق بیانگری شخصی تأکید میکنند.
همه اینها بخشی از تفاوتهای به وجود آمده در ماهیت انقلابها از ابتدای ظهور این پدیده در جوامع است. پدیدهای که به مانند یک زلزله میتواند بنیانهای یک جامعه را دچار تغییرات اساسی کند. حال این زلزله میتواند ساختمان جامعه را به سمت بهبود و توسعه حرکت دهد و میتواند زمینه را برای بروز زلزلهای تازه فراهم کند!
محدودیت دسترسی
برای اینکه بتوانید دیدگاهتان را به اشتراک بگذارید، ابتدا باید وارد حساب کاربری خود شوید.